دراکولا6

گوشی طرح آیفون 6 پلاس اندروید 4G

گوشی طرح آیفون 6 پلاس اندروید 4G

تشخیص این کپی بودن بسیار سخت است!!!

گوشی موبایل طرح  آیفون6plus  با سیستم عامل اندروید و مجهز به تکنولوژی 3G , 4G

با صفحه نمایش 5.5 اینچی همانند نمونه اصلی

http://hamkaran.net/upload/uc_2485.jpg

تنها گوشی طرح آیفون دارای سنسور اثر انگشت همانند نمونه اصلی

با صفحــــه لمسـی و تـــاچ بســـیار قـــوی حرارتی و کیفیت بدنه عالی

دارای دو دوربین جلــو و عــقـــب با کیفیت8 مگاپیکسل واقعی و قابلیت فوکوس اتوماتیک

بــــــا تنــهــــا یــــک پنجــــــم هزینـــــــه صـــاحــــب آیفــــون  6PLUS شویــــــد

در پشـت گــوشـــی عــلامت اپـــل و کالیفرنیــــا درج شــده است

دارای شارژر , هدفون, و کابل یوس ابی و بسته بندی شیک به همراه کاتالوگ

قابلیت نصب کلیه بازی ها و نرم افزار های اندروید و اجرای فیلم ها با کیفیت HD و فول HD

کلیه این گوشی ها قبل از ارسال به طور کامل تست شده و سپس ارسال میگردد همچنین 1 ماه گارانتی تست و تعویض برای این گوشی توسط فروشگاه تضمین میگردد.

قیمت : 4,970,000 ریال

توضیحات بیشتر ...



دراکولا6

به نام خدا

- برای سوار شدن دیر شده. ماشین صبح امروز راه افتاد و عصر بر می گردد. شما باید تا صبح فردا منتظر بمانید.

نگاهی به پیرمرد انداختم و گفتم: ولی نمی توانم بیش از این منتظر بمانم. پیشنهاد دیگه ای ندارید؟ راه دیگه ای نیست؟

- نه متاسفانه. مگر اینکه یک روز وسط جنگل سیاه پیاده روی کنید که اصلن پیشنهاد نمی کنم. بابت امشب هم نگران نباش. می تونی توی مدرسه یه جا داشته باشی.

تشکر کردم و پرسیدم: به نظر اینجا سمتی دارید؟

- بله من یکی از سه عضو شورای روستا هستم. و دستش را دراز کرد: وسنا ماگنا

دستم را چشت سرم پنهان کردم و گفتم: عذر میخوام. توی سنت ما دست دادن با یک زن ممنوعه.

خندید و گفت: اکی. شما ترک هستید؟

- نه. چطور مگه؟

- این اطراف فقط ترکهایی که خیلی متعصب هستن به زنها دست نمیدن. 

- من ایرانی هستم. از نظر فرهنگی تا حدی با ترکها شباهت داریم. البته خیلی کم.

- اوپس. پس ما امروز یک مهمان عرب داریم.

- خواهش می کنم خانوم وسنا. ما ایرانی هستیم. پرشین. نه عرب. اونها هم با ما شباهتهایی دارن ولی در کل متفاوتیم. مثل شما و بلغارها، یا شما و اسلاوها.

- چه خوب. پس شما با نژادهای این منطقه آشنا هستید.

وسنا همینطور که صحبت می کرد از من دعوت کرد که صبحانه را با هم باشیم. معلم مدرسه بود. و یکی از سه نفر شورای ده. چیزی شبیه شورای شهر که بجای شهردار تصمیماتی کلی برای روستا می گرفتند. اسم روستا رازوره نا، یعنی کناره رازور بود. با هم به مدرسه می رفتیم و توی راه ضمن اینکه به سلام و احوال پرسی اهالی جواب می داد برایم از ده تعریف می کرد. جمعیت ده حدود دو هزار نفر بود. دو خانوار از آن ده ترک و باقی رومانیای بودند. این منطقه در گذشته های دور توسط ترکها تصرف شده بود و بعد از جنگ جهانی، کمونیستها از این روستا به عنوان یکی از منابع تامین چوبشان استفاده می کردند. هنوز هم اسب بهترین کمک حال مردم بود. بیشتر انگور، سیب و هلو می کاشتند و کشت عدس هم بسیار مرسوم بود. ظاهرا به مسیحیت تعصب چندانی نداشتند و اثری از کلیسا هم دیده نمی شد. 

مدرسه فقط یک کلاس داشت. با یک دفتر جالب و پر از قاب عکس. انتهای دفتر یک اتاق بود که وسنا ان را برای اقامت ان شبم پیشنهاد کرده بود. از اتاق خیلی خوشم امده بود.

- خب بریم برای صبحانه.

میز صبحانه را ادور، شوهر وسنا و میلیان و مونا، پسر ده ساله و دختر شش ساله شان چیده بودند. ادور مردی بود چهارشانه و کم حرف که انگار همیشه لبخندی به لب دارد. اما امان از میلیان. آنقدر ورجه وورجه کرد که دست اخر وسنا نیشگونی از دستش گرفت و ساکتش کرد.

صبحانه هم ساده بود. قهوه، مربای سیب، مربای هلو، مربای گلابی، تخم مرغ آب پز، نانی شبیه قلاج که کلفت بود و پوسته ای سفت اما درونی خمیری و خوشمزه داشت و پنیر. به مرباها و پنیر لب نزدم اما تخم مرغ عالی بود. آن هم با آن نان.

حین صبحانه وسنا و میلیان دائم در حال کلنجار بودند و تقریبا هیچ حرفی بینمان رد و بدل نشد الا یک جمله از ادور: شما ترک هستید؟!

..... 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ 20 تير 1394برچسب:, ] [ 13:25 ] [ رحیمی ]
[ ]