
زندگی یعنی نفسهای تو... زندگی یعنی صدای قلب تو...

گاه که غرور کسی را له می کنی، 
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم،
دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای
خوشبختی خودت دعا کنی؟

زندگی مثل پیانوست.... دكمه های سفید برای شادی و دكمه های سیاه برای غم. اما فقط وقتی میتونی قشنگترین آهنگ رو بزنی كه دكمه های سفید و سیاه رو با هم فشار بدی... 


؟ گفتم عشق چیست ؟
به گل گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من خوشگل تر است..."
به پروانه گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من زیبا تر است..."
به شمع گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من سوزان تر است..."
به عشق گفتم: "آخر تو چیستی؟" گفت: "نگاهی بیش نیستم
، او تسلی بخش اندوه نگاهم بود و رفت ، ، چلچراغي در دل شام سياهم بود و رفت ،
، كارواني از غزل را پيش رويم مي نهاد ، ، اوتمام هستي من بود ، تكيه گاهم بود و رفت ،
، باز در كار دلم وا مانده ام ،
،ياد عشق او هميشه چاره ساز اشتباهم بود و رفت ،
، رفت و ديدم آتشي بر دل نهاد ، ، او به وقت بي كسي تنها پناهم بود و رفت ،
، مانده ام با يك سكوت تلخ و يك راه جنون ، ، حاصل تشويق سال و سهمم بود و رفت،

هرگـــز نشد بیـــای پیشـــم بگیــری دستـــای منـو
بـدونــی من عـاشقتـم گوش کنی حرف هـــای منـو
بی وفا بودی ولی اون که برات می مــرد منـم
تــا زنـده ام دوسـت دارم اینــه کــلام آخــــــــــرم

مـن کـه نتـونستـم تو رو یه لحظـه تنـهــات بـذارم
تـو سـردی خاطـره هـام بگـم کـه دوســت نــدارم

دلـم می خواد همیـن یه بار اشکامو پنهون نکنـــم
باور کنی تو رو می خوام غربت و زنــدونی کنم

بیـام به شهــر خاطــرات غرق بشم تـوی نگــات
دیـونـه وار فدات بشـم ، بمیرم من واسـه چشــات
امـا هنـوز فاصلمــون دوره و دست من جداســت
ترانــه ی سکــوت من تو بغض آخرم رهاســـت
کاشکی می شد فقط یه بار بیای بگی دوست دارم
تــو چشــم من نگـاه کنـی بگــی کـه عــاشقت منم






* * * صداقت یعنی ؟؟؟* * *
صداقت یعنی فکر و ذهنت رو در سیطره خودت نگه داشته باشی ،
نه اینکه اونها تو رو در سیطره خودشون نگه داشته باشند ،
که بتونند تو رو همه جا ببرند ،
صداقت یعنی ؟؟؟
وقتی با یه نفر دوست میشی دوستیت صادقانه باشه ،
نه اینکه دوستیت ، مثال یک وسیله باشه ،
که فقط برای قصد خاص و منظوری اونو نگه داشته باشی ،
و وقتی کارت تموم شد دورش بندازی ،
صداقت یعنی ؟؟؟
وقتی با خدا هم حرف میزنی همه چیزت رو فراموش کنی ،
و فقط با خدای خودت حرف بزنی و درد دل کنی ،
و تمام حواست فقط اونجا باشه ، نه جای دیگه ،
صداقت یعنی ؟؟؟
وقتی یه نفر یه رازی رو بهت میگه اونو تو دریچه قلبت نگه داری ،
و درش رو ۶ قفله کنی و روش بنویسی ورود ممنوع ،
صداقت یعنی ؟؟؟
وقتی یه نفر ازت کمک میخواد بی ریا کمک کنی نه برای قرض شخصی ،
صداقت یعنی ؟؟؟
وقتی درس میخونی ، کار میکنی ، فقط برای خدا باشه و خدمت برای بنده های پاک اون
صداقت یعنی ؟؟؟
وقتی از در خونه بیرون میری ،
اول یه نگاه به آسمون بندازی ، بعد روزت رو با نام خدا شروع کنی ،
صداقت یعنی ؟؟؟
صداقت یعنی خیلی چیز ها ، یعنی عشق - ایمان - محبت - صفا - نیت پاک -
که اگه اینا رو داشته باشی مطمئن باش که به خیلی چیز ها میرسی
میدانم هيچ صندوقچهای نيست كه بتوانم رازهايم را در آن بگذارم و درش را قفل كنم؛ چون تو همه قفلها
را باز ميكنی. ميدانم هيچ جايي نيست كه بتوانم دفتر خاطراتم را آنجا پنهان كنم؛
چون تو تكتك كلمههای دفتر خاطراتم را ميدانی. حتی اگر تمام پنجرهها را ببندم و تمام پردهها را بكشم، تو
مرا باز هم ميبينی و میدانی كه نشستهام يا خوابيده و ميدانی كدام فكر روی كدام سلول ذهن من راه
میرود. تو هر شب خوابهای مرا تماشا میكنی، آرزوهايم را میشمری و خيالهايم را اندازه میگيری. تو
میدانی امروز چند بار اشتباه كردهام و چند بار شيطان از نزديكیهای قلبم گذشته است. تو سرنوشت تمام
برگها را میدانی و مسير حركت تمام بادها را. و خبر داری كه هر كدام از قاصدكها چه خبری را با خود به
كجا خواهند برد. تو میدانی، تو بسيار میدانی...خدايا میخواستم برايت نامهای بنويسم. اما يادم آمد كه تو
نامهام را پيش از آن كه نوشته باشم، خواندهای... پس منتظر میمانم تا جوابم را فرشتهای برايم بياورد.
وقتی خورشیـــد میره تا چشــماشو رو هم بذاره
رنگ خورشیــد غروب چشـــماتو یادم میاره
همیـــشه غروب برام عزیز و دوســت داشتنیه
واســه اینکه رنگ خوب چشـمای تو رو داره
غــروبا قشنگن ، با چـــشات یه رنگن
قشنـــگ ترین غروبو تو چشــای تو می بینم
تموم عالــمو پر از صـــدای تو می بینم
تـــوچه پـــاکی،تـــوچه خــوبی
تـــو شکوه یه غـــروبی
مــث دریــای پر آواز جــنوبی
تــــو برام دیدنی هســـتی مث دریای جـــنوب
کــه پر از رازی و آوازی و قــصه های خوب
دیدنـــت برای من همـــیشه تازگـــی داره
مــث جنگل مث ساحــل ، مث دریـــا تو غروب.......
شب شهر تو هم تاریک و تار است؟
برای دیدنم بی تاب هستی؟
چو می اید ستاره بر لب بام
تو هم مانند من بی خواب هستی؟
دلت می لرزد از نامهربانی؟
صدایت هق هق تلخ جداییست؟
چو می خندی به روی ماه تابان
غمت اندازه ی بی همزبانیست؟
بهارت رنگ پاییز و سکوت است؟
چشمای تو نمی بارد چو بارن نم نم؟
چو از ره می رسی تا منزل خویش
نمی گویی به خود : پس کو حسینم؟ 
صدای مرغ حق را می شناسی؟
شب و دریا و طوفان در دلت نیست؟
چو در بستر به سوی خواب ایی
هوای بوسه ی من در سرت نیست؟
نمی خواهی به آغوشم بگیری؟
نمی گیرد دلت هر دم بهانه؟
تو تا تنهای تنها می شوی باز
نمی خوانی به یاد من ترانه؟
چه گویم ؟ ای جدا افتاده از من
منم بی تاب و مست و بی قرارم
برای لحظه ای پیش تو بودن
تمام لحظه ها را می شمارم.. 

همه جا عطرتو پیچیده ، تنها صدای تو را میشنوم ، جایت در کنارم خالیست
تمام احساساتم سهم تو است ، جای تو تا ابد ، تا همیشه در قلب من است
کاش برایت کم نباشم ، کاش برایت با ارزش باشم تا حسرتی در دلم نماند، تا با خیال راحت قلبم عاشقت بماند
قلبم تنها با تو زنده است ، تو گلی و نفس میدهی به باغچه دلم…
این تمام احساسات من است ، لیاقتت بیش از اینهاست ، این تمام دار و ندار من است….
در این کویر خشک و بی محبت یافتن گلی مثل تو معجزه بود ،
دیدن باوفایی مثل تو رویا بود، با تو بودن افسانه بود
حالا تو یک معجزه ای در قلب عاشق من ، تو زیباترین حادثه ای که تا ابد میمانی در قلب من…
کاش برایت همیشگی باشم ، همیشه همینگونه باشی و من تو را داشته باشم
تو را داشته باشم برای نفس کشیدن ، برای عشق ورزیدن ، برای ماندن
تو آمدی و دلم از غمها رها شد ، حالا احساساتم با تو زیبا شده ، عشق آمده و دلم غرق در امواج مهربانی هایت شده….
دوستت دارم ای چشمه زلال دلم ، دوستت دارم ای بود و نبودم ، مرا در میان خودت بگیر تا اسیر آغوشت شوم ، تا برای همیشه پشت میله های آن آغوش گرمت زندانی باشم…
دوستت دارم



اگر من شاعرم ,شعرم تو هستی
اگر من عاشقم ,عشقم تو هستی
اگر من یک کتاب کهنه هستم
بدان زیباترین برگش تو هستی
اگر باغ نگاهم پر ز خار است
گلم تاراج دست روزگار است
به چشمانت قسم با بودن تو
زمستانی ترین روزم بهار است
نظرات شما عزیزان: