گوشی طرح آیفون 6 پلاس اندروید 4G

گوشی طرح آیفون 6 پلاس اندروید 4G

تشخیص این کپی بودن بسیار سخت است!!!

گوشی موبایل طرح  آیفون6plus  با سیستم عامل اندروید و مجهز به تکنولوژی 3G , 4G

با صفحه نمایش 5.5 اینچی همانند نمونه اصلی

http://hamkaran.net/upload/uc_2485.jpg

تنها گوشی طرح آیفون دارای سنسور اثر انگشت همانند نمونه اصلی

با صفحــــه لمسـی و تـــاچ بســـیار قـــوی حرارتی و کیفیت بدنه عالی

دارای دو دوربین جلــو و عــقـــب با کیفیت8 مگاپیکسل واقعی و قابلیت فوکوس اتوماتیک

بــــــا تنــهــــا یــــک پنجــــــم هزینـــــــه صـــاحــــب آیفــــون  6PLUS شویــــــد

در پشـت گــوشـــی عــلامت اپـــل و کالیفرنیــــا درج شــده است

دارای شارژر , هدفون, و کابل یوس ابی و بسته بندی شیک به همراه کاتالوگ

قابلیت نصب کلیه بازی ها و نرم افزار های اندروید و اجرای فیلم ها با کیفیت HD و فول HD

کلیه این گوشی ها قبل از ارسال به طور کامل تست شده و سپس ارسال میگردد همچنین 1 ماه گارانتی تست و تعویض برای این گوشی توسط فروشگاه تضمین میگردد.

قیمت : 4,970,000 ریال

توضیحات بیشتر ...



احوال دیوانگان فرزانه

 

کتاب مستطاب منظق الطیر یا مقامات طیور  از آثار ارزشمند شاعر و عارف بزرگ ایرانی، عطار نیشابوری است که در قرن هفتم هجری زندگی میکرد.

منطق الطیر حکایتی نمادین از حرکت مرغان است به سوی قاف تا به محضر سیمرغ دست یابند و از فیوضات اشراقی او بهره گیرند.

رهبری مرغان را هدهد برعهده دارد به اعتبار هدایت سپاه حضرت سلیمان به سوی آب و آبادانی در بیابانها و در هنگام لشگرکشی این پیامبر خدا. 

 اما دعوت هدهد از مرغان جهت حرکت به سوی سیمرغ از جانب مرغان چندان استقبال نمی شود. بسیاری از مرغان به عذرهای مختلف و در واقع به سبب اسارت در تعینّات دنیوی از همراهی هدهد سرباز می زنند. برای هر یک از این مرغان، هدهد ضمن تعریف حکایتی پند آموز، پاسخی مناسب و شایسته به آنان می دهد که توجه و تعمق در آنها خالی از فایده نخواهد بود.

 از جمله این مرغان ، طوطی است که ترجیح می دهد به عوض سیمرغ، خضر را جستجو کند تا به کمک او به آب زندگانی دست یابد و عمری جاوید داشته باشد.     

هدهد در پاسخ به او حکایت زیر را تعریف می کند.

در این حکایت، خضر به دیوانه ای اشاره می کند که در مراتب سیر و سلوک به مقامی عالی رسیده است. خضر از دیوانه می خواهد که او را همراهی کند. اما دیوانه از همراهی خضر سرباز می زند و اعلام می دارد که کار و مرام من با تو تفاوت دارد. تو چند بار آب زندگانی را خورده ای و عمری جاوان داری و تا ابد توانی زندگی کرد؛ اما من هر لحظه آماده ترک جان هستم تا آن را در راه معشوق(جانان) ایثار کنم. 

          بـــود آن دیـــوانـــهٔ عــالــی مــقــام

          خــضــر بــا او گــفـت  "ای مـرد تـمـام

        رای آن داری کــه بــاشــی یــار مـن؟"

          گفت " با تــو بــرنــیــایـد کـار مـن

          زانـک خـوردی آب حـیـوان چند راه

          تا بـمــانــد جـان تــو تــا دیرگــاه

          مــن در آنــم تـابـگـویـم تـرک جـان

          زانــک بــی جــانـان نـدارم بـرگ آن

          چون تـو  اندر حفـظ جانـی مـانـده

          من بـه تـو هر روز جـان افـشـانـده

          بهتر آن باشد که چون مرغان ز دام

          دور می‌بـاشـیـم از هـم والـسـلـام"

از اصلاح " دیوانه عالی مقام" بر می آید که سخن عطار در باره دیوانگانی نیست که به عوارض روانی دچارند و به کمک روانکاو و روانپزشک باید به معالجه انها برخاست. بلکه اینان انسانهای فرهیخته ای بودند که  اعمال و گفتار آنان در چهارچوب روزمرگی های مردم هادی نمی گنجید و معیارهای مردم کوچه و بازار راهگشای پیچیدگی های سخنان و افعال آنان نمی بود.

از جمله گفتار شمس تبریز در مقالات خود که مولونا را از زبان مردم و کوچه و بازار تصویر می کند :

"دریغا نازنین مردی و عالمی و پادشاه زاده ای که از ناگاه دیوانه شد و از مداومت به سماع و ریاضت و تجوّع، مختل العقل گشت و مجذوب شد... و آن همه از شومی صحبت آن شخص تبریزی بوده"

و این زمانی است که مولوی درس علم و وعظ و خطابه و  فقاهت را به سویی گذارده و به سماع و چکامه سرایی و طریقت روی آورده است که از معیارهای مردم عادی کمی عدول می کند.

در وحله اول باید این نکته مهم را در نظر داشت که از نگاه عارفان ، عقل و به قول مولانا از نوع خرده بین آن، مانع سروسلوک عارف خواهد بود. در این باره رباعی معروف شیخ ابوسیعد ابوالخیر شاید روشنگر مقصود ما باشد:

اندرطلب یار چو مردانه شدم            اول قدم  از وجود  بیگانه شدم

او علم نمی شنید لب برستم            اوعقل نمی خرید  دیوانه شدم

از سوی دیگر، وقتی مردم کوچه و بازار آدمیزاده ای را به نام دیوانه بشناسند دیگر چندان توقع والایی از رفتار و گفتار آنان نمی رود و این دستاویز خوبی خواهد بود تا فرزانگان قادر به طرح سخنانی باشند که شاید شنیدن آنها از زبان انسان های عاقل و در شرایط عادی، برای زورمداران چندان قابل تحمل نباشد.  در این باره حداقل دو شخصیت تاریخی وجود دارند که در هاله ای از افسانه و واقعیت فرورفته اند:  بهلول در ادبیات کلاسیک و متعلق به دوران خلفای عباسی ، و ملا نصرالدین در ادبیات عامیانه و متعلق به دوران معاصر. اینان شاید از روی عمد، خود را به ساده لوحی و دیوانگی میزدند تا بتوانند با سهولت کلمات سلطه ستیز خود را بر زبان آورند و بدین طریق از قهر و غلبه اهل سلطه در امان باشند. به همین مناسبت مولانا در دفتر دوم مثنوی ضمن طرح حکایتی هشدار می دهد که مبادا  "لیک هر دیوانه را جان(=مجنون=دیوانه) نشمری!"     :

          آن یــکــی مـی‌گـفـت خـواهـم عـاقـلـی

          مـــشـــورت آرم بــدو در مــشــکــلــی

          آن یــکــی گــفـتـش کـه انـدر شـهـر مـا

          نـیـسـت عـاقـل جـز کـه آن مـجـنـون‌نـمـا

          بــر نــیــی گــشــتــه سـواره نـک فـلـان

          مــــی‌دوانـــد در مـــیـــان کـــودکـــان

          صـــاحـــب رای اســـت و آتــش‌پــاره‌ای

          آســـمـــان قـــدرســت و اخــتــربــاره‌ای

          فــر او کــروبــیــان را جــان شــدســت

          او دریــن دیــوانـگـی پـنـهـان شـدسـت

          لــیــک هــر دیــوانـه را جـان نـشـمـری

          ســر مــنــه گــوسـالـه را چـون سـامـری

          چــون ولــیــی آشــکــارا بــا تــو گــفـت

          صــد هــزاران غــیــب و اسـرار نـهـفـت...

          از جنون خود را ولی چون پرده ساخت

          مـر ورا ای کـور کـی خـواهـی شـنـاخـت

          گـــر تــرا بــازســت آن دیــدهٔ یــقــیــن

          زیـر هـر سـنـگـی یـکـی سـرهـنـگ بـین

          پـیـش آن چـشـمـی کـه بـاز و رهـبـرست

          هــر گــلــیــمــی را کـلـیـمـی در بـرسـت...

          کــس نــدانــد از خــرد او را شـنـاخـت

          چـونـک او مـر خـویش را دیوانه ساخت

شخصی به دنبال انسان عاقلی می گشت تا مشکل خود را با او در میان گذارد. به او نشانی عاقلی را دادند که مجنون نما بود. او بر یک نی سوار است و در میان کودکان بازی می کند.اگرچه او خود را در میان دیوانگی پنهان کرده است اما انسان صاحب رایی است. هرگاه صاحب عقل و یقین باشی می توانی انسانی چون او را بشناسی ...

اما گستره تظاهر به دیوانگی و ساده لوحی آنان به رعایت مسائل اخلاقی و انسانی محدود می شد. اینان ضمن پایبندی به  اصول اخلاقی و شرعی گاه در میان مردم به حرکاتی دیوانه آسا دست می زدند و سخنانی دیوانه آسا بر زبان می راندند که در نظر اول اگرچه غیرعادی می نمود ولی با نگاهی عمیق تر بسیار پند آموز و ارزش آفرین بود. وقتی از ملانصرالدین می پرییند وسط  زمین کجا است او به خر خود اشاره می کند و نقطه ای را که آن جانور ایستاده نشان می دهد! آیا سخنی دروغ بر زبان رانده است؟! ووقتی که تعاد ستارگان اسمان را از او می پرسند ، او آنها را به اندازه موهای الاغ خود می داند! سخنی که چندان از واقعیت های نجومی دور نیست !

شیخ عطار از این گونه شخصیت های دایوانه نما در آثار خود مکرراً استفاده کرده است. استدلال او در جای دیگری از منطق الطیر آن است که :

چون تو را دیوانگی آید پدید   

هرچ تو گویی ز تو بتوان شنید

بدین لحاظ وی در الهی نامه از بهلول حکایت و از دهان او رضایت به داده حق ، مناسبت ها و شایستگی ها را حکایت می کند :

          چـو غـالـب گـشـت بـر بـهـلـول سـوداش

          زُ بَیـــده داد بـــریـــانـــی و حـــلـــواش

          نـشـست و شاد می‌خورد، آن یکی گفت

          کــه مــی‌نـدهـی کـسـی را، او بـرآشـفـت

          که حق چون این طعامم این زمان داد

          چــگــونــه ایــن زمـان بـا او تـوان داد

          تــرا هــرچ او دهــد راضــی بـدان بـاش

          وگــر دسـتـت دهـد هـم داسـتـان بـاش

          کـه هـر حـکمـت کـه از پـیـشان روانست

          تــو نــشـنـاســی و درخــورد تـو آنـسـت

وقتی شیفتگی و سودازدگی وجود بهلول را فرا گرفت ، زبیده کمی بریانی (نوعی خوراکی)و حلوا برای او آورد پس بهلول با شادمانی به خوردن ان مشغول شد. شخصی بهلول را آواز دادکه چرا از ان خوراکی به کسی تعارف نمی کنی؟ حال بهلول آشفته می شود و به آن شخص می گوید که حضرت باریتعالی این طعام را به من داده است ، {و چون به داده او راضی هستم} بنابراین او نیز باید به داده {و به ناچار به نداده های} حضرت حق راضی باشد . حضرت حق بنا به حکمت بالغه خود چنین کرده است و شایستگی و بایستگی مخلوق را رد نظر داشته است.

بی تردید داستان در زمانی اتفاق می افتد که حرض و طمع و زیاده خواهی آسیب اجتماعی آن زمان است که آرامش را از مردم سلب کرده است و البته گفته بهلولمحدود و مشروط به زمان خاصی بوده و سخنی جهان شمول و زمان شمول نخواهد بود.

بازگویی حقایق زندگی از نگاه شاعران و هنرمندان معاصر دور نمانده است:

پروین اعتصامی(1320-1285 خورشیدی) در شعر دیوانه و زنجیر به نکات جذابی اشاره کرده است که طرح آنها از زبان یک انسان هشیار چندان جالب توجه نخواهد بود. شعر بدیع و اندیشه برانگیز او با این مطلع شروع می شود:

گـفـت بـا زنـجـیـر، در زنـدان شـبـی دیـوانـه‌ای

عـاقـلـان پـیـداسـت، کز دیوانگان ترسیده‌اند

او، دیوانه بر این باور است که ادمهای عاقل ، انسان دیوانه ای چون او را معیار عقل دور اندیش خود دانسته اند:

عـاقـلـان بـا ایـن کـیاست، عقل دوراندیش را

در ترازوی چـو من دیـوانـه‌ای سـنـجـیـده‌اند

این فرزانه دیوانه نما خود را همانند آیینه ای می داند که ادمهای به ظاهر عاقل خود را در آن به تماشا نشسته اند و در واقع بر عیبهای خود می خندند:

مـن یـکـی آئـیـنـه‌ام کـاندر من این دیوانگان

خویـشـتن را دیده و بـر خویشتن خندیده‌اند

 و از همه مهمتر هشداری است که اسنان دیوانه نما به دیگران می دهد که لغزیدن یک دیوانه  چندان عجیب نخواهد بود اما چرا ادمهای به ظاهر عاقل با چنان عقلِ ادعایی خویش به لغزشهای جبران ناپذیر مبتلا گشته اند:       

ما سـبـکـسـاریـم، از لغـزیـدن ما چاره نیست

عـاقـلـان بـا ایـن گـرانـسـنگی، چرا لغزیده‌اند

محمد علی جمالزاده (۱۲۷۴ خورشیدی در اصفهان- ۱۳۷۶ خورشیدی در ژنو) در دارالمجانین از زبان دیوانگان نیز به طرح بعضی مسائل فلسفی پرداخته و در باب زندگی و مرگ انسان از زبان صادق هدایت نکات بسیاری را مطرح می کند.

فیلم سازان نیز در هنر هفتم به بسیاری از آسیب های اجتماع جهان امروز را نیز پرداخته اند . همچنان که در فیلم شاه لیر ساخته گریگوری کوزینتسف فیلمساز روس که از نمایشنامه ای به همین نام و از آثار شکسپیر اقتباس شده ، در فصلی از فیلم که یکی از خواهران ناخلف، فرستاده شاه لیر را بر غل و زنجیر بسته و بر پای او کنده ای چوبین نهاده اند،  از زبان دلقک یا دیوانه ای که از ملازمین شاه لیر است می شنویم : " سگان را زنجیر بر گردن می بندند، و میمون ها را برکمر، و مردان را بر پای می نهند".

در فیلم نوستالژیا اثر آندری آرسن‌یویچ تارکوفسکی ( تولد ۱۹۳۲ – ۱۹۸۶ ) کارگردان و فیلمساز برجسته روسی، در یکی از فصلهای میانی آن، پیرمرد دیوانه نمایی خود را به آتش می کشد در حالیکه فریاد می زند : "چرا باید یک دیوانه به شما بگوید : خجالت بکشید ! ".

به راستی کسی را توان پاسخگویی به این سوال هست :

چرا باید یک دیوانه به شما بگوید : خجالت بکشید !

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ 16 شهريور 1394برچسب:, ] [ 10:33 ] [ رحیمی ]
[ ]