سلام و هزاران سلام به همه ي دوستان خوبم و با آرزوي توانگري براي همگيتان. بي مقدمه مي ريم به سراغ بقيه ي درس آگاهي برتر. مبحثي در آگاهي برتر مطرح است به نام " هدر دادن انرژي " كه لازمه همگي اون رو بدونيم و در موردش با هم صحبت كنيم. همه ي ما آدمها از راههاي مختلفي انرژي را دريافت مي كنيم اما همه ي ما نمي تونيم از اين انرژي هاي دريافتيمان بهترين استفاده را بكنيم و حتي گاهي انرژيها را هدر مي دهيم.
در دنيا انسان ها از نظر هدر دادن انرژي، به پنج گروه تقسيم مي شوند. گروه 1 تا 4 مردود خوانده مي شوند و جزو گروهي هستند كه انرژي را هدر مي دهند. فقط گروه پنجم هستند كه كاملند و انرژي را از منبع اصلي مي گيرند و آن را هدر هم نمي دهند.
انسان هاي آگاهي پست انرژي را از محيط طلب مي كنند ولي انسان هاي آگاهي برتر انرژي را از خدا طلب مي كنند. به خدا توكل مي كنند و از او انرژي را دريافت مي كنند.
پنج گروه انسانها بر اساس هدر دادن انرژي:
گروه اول- گروهي هستند كه ظالمند.
گروه دوم- گروهي هستند كه مظلومند.
گروه سوم- گروهي هستند كه ايرادگيرند.
گروه چهارم- گروهي هستند كه منزويند.
گروه پنجم- گروهي هستند كه به خدا توكل مي كنند و ازخدا انرژي مي گيرند.
گروه اول- ظالمان.
اين گروه ظلم مي كنند و با زورگوئي انرژي ديگران را مي دزدند. آنها با مكيدن انرژي هاست كه انرژي مي گيرند، به همين خاطر هم يك روز حالشون بده و يك روز خوبه! اين ها با زورگوئي ، انرژي ديگران را مي گيرند. تكيه كلام اين آدمها اين است: حالا چي ميگي؟ همينه كه هست! مي خواي بخواه، نمي خواي نخواه! اين ها داراي آگاهي پست هستند و با گرفتن انرژي ديگران، انرژي خود را بالا مي برند.
تمرين : مراقبه كنيد در مواردي كه زور مي گفتيد، ديگر زور نگوئيد.
گروه دوم- مظلومان.
بعضي وقتها ما مظلوم مي شويم تا از افراد مقابلمان، انرژي بگيريم! شكسپير مي گه:" زندگي صحنه بازي است و همه ما بازيگريم. فقط مي توانيم گاهي از نقش هايمان فاصله بگيريم و آنها را(يعني خودمان را) ببينيم. " يعني خود ما انتخاب مي كنيم كه نقش مظلوم را بازي كنيم.
تكيه كلام گروه مظلومان ، معمولآ اين است: فرقي نمي كنه! مي خواد باشه، مي خواد نباشه، مهم نيست.
سئوال: در زندگی های ما ، كدام يك آن يكي را مي سازد؟ظالم، مظلوم را يا مظلوم ظالم را؟
ما خودمان طوري كوتاه مي آئيم و شيوه زندگي مان طوري است كه اجازه مي دهيم طرف به ما ظلم كرده و زور بگويد. پس به نظر من ، اين مظلوم است كه ظالم را مي سازد.
يكي از استادانم در اين باره، داستاني را تعريف مي كرد كه من منبعش را نمي دانم اما برايتان ذكر مي كنم :
" داوينچي قرار بوده تابلوي بسيار بزرگي از به صليب كشيده شدن حضرت عيسي (ع) بكشد، براي كشيدن چشم حضرت عيسي، دنبال چشمي معصوم مي گردد تا از آن الگوبرداري كند. سرانجام اين چشم را در چشم پسر بچه كوچكي در روستا مي بيند و از روي چشم پسر بچه، چشم حضرت عيسي را مي كشد. كشيدن اين تابلو ادامه پيدا مي كند،پانزده سال بعد، داوينچي مي رسد به قسمتي كه مي خواسته صورت فرمانده اي را بكشد كه حضرت عيسي را مصلوب كرده است. او به دنبال هر چشمي مي گردد پيدا نمي كند. روايت بوده كه خيلي از فرمانده ها حاضر نمي شوند حضرت عيسي را به صليب بكشند و خودشان پشت صليب عيسي مصلوب شدند. اما يك نفر از فرمانده ها كه خيلي شقي و ظالم بوده قبول مي كند هم عيسي(ع) را به صليب بكشد و هم بقيه فرمانده ها را. داوینچی می خواسته شکل این فرمانده را بکشد. بالاخره داوينچي خبردار مي شود كه جايي، رئيس اشرار شهر را دستگير كرده و قرار است او را كه خيلي آدم كشته بوده به دار بياويزند. او به ديدن اين شرور مي رود و مي خواهد حكم اعدام او را چند روز عقب بيندازند تا بتواند از روي چشم او تصوير بكشد. وقتي شرور را براي نقاشي پيش داوينچي، به كليسا مي آورند او گريه مي كند. داوينچي تعجب مي كند كه چنين آدمكشي چگونه گريه مي كند. فرد شرور مي گويد كه او همان پسر بچه اي است كه روزي داوينچي از روي چشمان او، تصوير حضرت عيسي(ع) را كشيده است! "
از اين داستان مي شود نتيجه گرفت كه هيچ آدمي ذاتأ قاتل و شرور نيست، شرايط روي آدم ها تأثير مي گذارد و انتخابهاي ما تعيين مي كند چگونه آدمي باشيم.
گروه سوم: افرادي كه ايراد گيرند، نق مي زنند و انتقاد مي كنند.
اين دسته در واقع شاخه اي از ظالم ها هستند. تكيه كلام اين افراد اين است: باز هم كه...اه...آخ...
در اينجا بايد کمي راجع به فلسفه انتقاد حرف بزنيم :
*انتقاد را براي چه انجام مي دهيم؟براي اصلاح.
*اصلاح را براي چه انجام مي دهيم؟براي زيبايي و رسيدن به زيبايي.
انتقاد »»»» اصلاح »»»» زيبايي.
پس هر انتقادي كه باعث اصلاح نشود و زيبايي به وجود نياورد، انتقاد نيست بلكه نق زدن است.
تمرين : مراقبه مي كنيم انتقاد هايي را كه طبق اين فرمول عمل نمي كنند، انجام نمي دهيم، چون در واقع نق زدن هستند.
نكته : فراموش نمي كنيم كه:ما نوادگان آدميم اما فرزندان نوحيم!
ما باقي مانده كساني هستيم كه در كشتي نوح بودند.حضرت نوح در 500 سال اول زندگي ،فقط دو پسرش را هدايت كرد! اما هر روز صبح زيلويش را بر مي داشت، مي انداخت روي دوشش، و مي رفت تا مردم را هدايت كند. و مردم با ديدن او داد مي زدند: نوح ديوانه آمد. در حالي كه نوح(ع) حرف حق را مي زد. ما فرزندان همان مردميم. هنوز كه هنوزه، مردم دنيا در قبول حرف حق مشكل دارند و دوست دارند لجبازي كنند. پس محق بودن حرفي، مكفي نيست براي پذيرش آن. و ما در مسایل عادی زندگیمان که می خواهیم حرف خودمان را به کرسی بنشانیم نباید خودمان را حضرت نوح بدانیم ( چون ما با او تفاوت داریم ) و به بهانه ی بر حق بودن حرفمان آنقدر آن را تکرار کنیم که به صورت نق زدن در بیاید!
ما هميشه چون فكر مي كنيم داريم حرف حق را مي زنيم به خودمان اجازه مي دهيم آنقدر آن را تكرار كنيم تا طرفمان مجبور به انجام حرف ما بشود. در این گونه موارد باید بدانیم که حرف را فقط بايد يك بار زد.دو بارش اضافي است. چون طرف را سر لج مي اندازد كه كارش را بيشتر تكرار كند..پس هر جا كه حق با ما بود، بيشتر از يكبار اجازه گفتن نداريم.تازه بايد انتقاد باشد نه نق زدن. ( در حالی که ما در تکرار همان حرف حقمان به گونه ای عمل می کنیم که از حالت انتقاد به حالت نق زدن تغییر می کند. )
گروه چهارم:افرادی که منزويند، قهر مي كنند و با قهر كردن انرژي مي گيرند.
در واقع اين دسته قهر مي كنند تا دنبالشان برويد، پس در آگاهي برتر نه قهر كنيد، نه بیش از اندازه دنبال كسي برويد كه قهر كرده است. خدا گفته از روح خودم در همه دميدم. یعنی همه روح خدا هستند، پس همه قابل احترامند ، اما تا جایی که حرمت به خویشتن ما از بین نرود.پس يادمان باشد جزو دسته اي كه قهر مي كنند نباشيم.
تمرین: پس از امروز مراقبه مي كنيم جزو گروه ظالمان، مظلومان، ايرادگيران و انتقادگران بي مورد و قهر كنندگان و منزويان نباشيم و جزو گروه پنجم قرار بگيريم.
گروه پنجم: گروهي هستند كه به خدا توكل مي كنند و از او انرژي مي گيرند.
اگر انرژي بدزديم و مستقيمأ از خدا انرژي دريافت نكنيم، سطح بصيرت و آگاهي و انرژي مان، رو به بصيرت و آگاهي پست حركت مي كند(و گاستش پائين ميايد.)
انساني كه هر چه مي خواهد، از اوست، انساني كه احساس امنيت مي كند و هيچ تهديد عاطفي را براي زندگي خود حس نمی كند، چون به خدا توکل دارد، انساني است جزو گروه پنجم.
مهم: چه طور وارد گروه پنجم بشویم ؟ همين كه جزو گروه 1 تا 4 نباشيد، كار تمام است. يعني كافي است سعي كنيم جزو گروه 1،2،3،4 نباشيم، آنگاه اتوماتيك وار وارد گروه پنجم مي شويم چون گروه ششمي وجود ندارد!
نکته مهم : اگر به هر نوعی جزو چهار دسته ی اول هستیم ، بهتر است برای خودمان توجیه نکنیم که حق با ماست که این گونه باشیم. این توجیهات وسوسه هایی هستند که نباید به آن گوش داد. در این جا داستان جالبی را برایتان ذکر می کنم که خوبه همه ی ما به آن فکر کنیم.
داستاني از شيطان:
مي گويند مردي به شيطان گفت تو چطور بنده هاي خدا را گول مي زني و دنبال خودت می کشانی؟ اين ريسمان ها كه دستت است براي چيست؟ شيطان گفت: با اين ريسمان ها آن ها را دنبال خودم مي كشانم. بيا ببين. مرد دنبال شيطان راه افتاد تا ببيند. شيطان به مادري رسيد كه داشت نماز مي خواند. شيطان بچه زن را در حوض آب انداخت اما مادر توجهي نكرد و نمازش را قطع نكرد. مادر بعد از اتمام نماز به سراغ بچه رفت و بچه هم سالم از آب در آمد. شيطان گفت اين كه با اين ريسمان دنبال من نيامد. شيطان رفت و آدم هاي مختلفي را به مرد نشان داد و سعی کرد آنها را گول بزنداما نتوانست آنها را گول بزند. مرد گفت اينها كه با اين ريسمان هاي تو به دام نيفتادند، بقيه رو چجوري گول مي زني و دنبال خودت مي كشاني؟ شيطان گفت: اين ها با اين ريسمان ها دنبال من نيامدند، اما بعضي ها مثل تو، خودشان دنبال من مي آيند!
پس بدترين نوع نفوذ شيطان، ماند و امواج منفي خودمان است. يعني شيطان از در دروني خودمان وارد مي شود، و احساس مي كنيم كسي دارد از درونمان حرف مي زند، و باورش مي كنيم. پس مراقب باشيم جايي كه شيطان به اسم خودمان و از درون خودمان به ما توجه مي كند، به او گوش ندهيم.
و فراموش نكنيم اگر کسی اين قوانين را انجام ندهد، گاستش پائين مي آيد. يعني فقط با مديتيشن نيست كه ما انرژي مي گيريم. با انجام دادن اين مراقبه ها، گاست بالا مي رود و با انجام ندادن آنها و توليد ماند، گاست پائين مي آيد. ( به همین دلیل باید قبل از شروع درسهای مدیتیشن این دروس را می دانستید. )
نکته مهم: لازمه که در اینجا درباره ی عقل و وجود آن در آگاهی برتر هم نکته ای را ذکر کنم.ما مي گوئيم فلاني عقل نداره،چون دو ميليون تومان اختلاس كرده. اين اشتباهه. اتفاقأ خيلي هم عقل داره که تونسته این کار رو بکنه!
عقل يعني قدرت محاسبه. در واقع اين آدم عقل دارد اما از آن در آگاهي پست استفاده كرده است. اما كسي كه با قدرت عقل، در راه خوب استفاده مي كند، از عقل در آگاهي برتر استفاده كرده است. خدا قدرت عقل يعني محاسبه گري را به ما داده تا از آن استفاده كرده و رشد كنيم و به آگاهی برتر برسیم نه اينكه با آن، اشتباهاتمان را توجيه كنيم.
سوال _ استفاده از عقل برای توجیه یعنی چه؟
جواب _ مثلأ به يك نفر مي گيم: چرا فلاني رو زدي؟ مي گه چون اون اول زد! يا مي گيم چرا فحش دادي؟ مي گه چون اون اول فحش داد! فراموش نکنید در این حالت شما بدتريد! چون مي دونستيد فحش بده اما بعد از اينكه اون فحش داد، شما هم داديد!
مثلأ بچه اي فحش مي ده مي گه: خر. ما هم مي گيم:خر خودتي! در حالي كه اون نمي دونه، اما ما مي دونيم كه نبايد اينو بگيم. اين جور وقتها از عقل براي توجيه استفاده مي كنيم و مثلأ به مادر بچه مي گيم بچه ات بي ادبه! فحش مي ده! در حالي كه ما بدتريم كه جوابش رو داديم. پس عقل را براي رشد استفاده كنيم نه براي توجيه اشتباهاتمان و الا وارد آگاهي پست مي شويم.
دكتر چمران مي گه: خدايا ما را ببخش از گناهاني كه در طي روز انجام مي دهيم و با هزار قدرت عقل آن را توجيه مي كنيم.
بعضی دوستان می گویند اینها که حرفهای جدیدی نیستند. همه آن را می دانند! بله! اینها حرفهای کهنه ای هستند که همه می دانیم اماگاهی در عمل کردن به آن مانده ایم!
گاندي مي گه: «من چيز تازه اي به مردم نگفتم كه اينقدر اين مردم متحيرند. من حرفهاي كهنه را به شيوه اي جديد گفته ام.»در واقع كنفوسيون و بودا هم قبل از ميلاد مسيح همين حرفها را زده اند.
اين حرفها جديد نيست فقط ما آنها را به كار نبسته ايم، و براي همين برايمان جديد تصور مي شود.
در 600 سال قبل از ميلاد مسيح، كنفوسيوس مي گويد:" حكما اگر مي خواهند كشورشان رو كنترل كنن، بايد از استانشون شروع كنن، اگر می خواهند استانشون رو كنترل كنن بايد از شهرشون شروع كنن و اگر می خواهند شهرشون رو كنترل كنن باید از دربارشون شروع كنن، و اگر مي خواهند دربارشون رو كنترل كنن، باید از خانواده شان شروع كنند و اگر مي خواهند از خانواده شان شروع كنند، بايد از خودشان شروع كنند و اگر مي خواهند از خودشون شروع كنن، اول بايد ذهنشون رو كنترل كنن!"
اين همان چيزي است كه دانشمندان ذهنی از روي آن مهندسي ذهن (N.L.P) را ساخته اند.پس اين حرفها بوده، فقط به آن عمل نكرده ايم و به همين خاطر بنظرمان جديد مي آيد.
كنفوسيوس دانشمند بزرگي بود. مريدانش به او مي گفتند ادعاي پيغمبري كن. و اگر ادعاي پيغمبري مي كرد همه قبول مي كردند، اما كنفوسيوس در جواب آنها كه مي گفتند ادعاي پيغمبري كن تا مردم حرفت را راحت تر و بهتر قبول كنند، پاسخ داد:" من حرف الهي اي نزده ام، من حرف انساني زده ام."
يعني انديشيده بود و فهميده بود انسان بايد از ذهنش شروع كند و معتقد بود اين يك حرف انساني است نه حرف الهي. كافي است انسان به آن بينديشد تا به آن برسد.
امیدوارم خداوند همه ی ما را یاری کند تا به این حرفهای کهنه ، با اندیشه ای تازه و جدید نگاه کنیم.
خدایا! یاریمان کن تا با اندیشه ای تازه و جدید، توکل کردن به تو را بیاموزیم. آمین!
نظرات شما عزیزان: