سلام به همه دوستانم.......
میدونم خیلی وقت بود که به اینجا درست وحسابی
نرسیدم...
ولی قول میدم که ازاین به بعد لطف هاتونو جبران
کنم....

آقا من خیلی ناظم مونو دوست دارم!! اسمشون:خانم
موسوی هست...:)
وبه همین علت ازاین به بعد داستان های واقعی خودم
وایشون رو دراین وبلاگ بانام: "1+1 بین المدرسه ای "
میذارم....
ازهمین الان شروع میکنم....
دیروز بعدازیه قرن، خداروشکر مارنگ برف روهم توی
تهران آلوده دیدیم...
به جان خودم انقدرشادبودم که میشد بهم گفت
دیوونه....
قبل ازرفتن به مدرسه هم نشستم جناب ضیا رودیدم...چه
قدربه ایشون خندیدم!!قیافشون شبیه بچه مدرسه ای ها بود...
بریم سراصل مطلب....
ازسرویس مدرسه شروع میکنم..راننده سرویس ما یه
خانومه.. بلدنیست دننده عقب بگیره،بلد نیست توبرف رانندگی کنه،بلدنیست ازروی دست
انداز ردشه وماشین خاموش نکنه...
اصلا یه وضعی داریم ماباایشون...!!
دیروزهم که برف اومده بود وایشونم رانندگی رو سپرده
بودبه پسرش...حالا پسرشم ازخودش بدتر...:)
یعنی من وزهرا ازخنده ترکیده بودیم..
ما بالاخره به سلامت رسیدیم مدرسه...
منم که شیطنتم گل کرده بود،روی شیشه ماشین ها،کف
حیاط مدرسه،روی صندلی بیرون ورزشگاه،بادستم یه چیزایی مینوشتم...
طی نقشه هایی که من ومائده کشیده بودیم قرار بود من
دوستامونو که تازه وارد مدرسه میشن رو بغل کنم ومائده یه گلوله برف بزنه به
صورتشون!!
چه قدر بچه هارواذیت کردیم...خداماروببخشه!!
زنگ دوم چه قدرحال داد......
معلمامون اومده بودن توحیاط برف بازی میکردن... خانم
رضاخانی ،صمدی ،برخورداری ،رضایی...
بچه ها دورخانم رضا خانی جمع شده بودن وباهم برف
بازی میکردن...

خانم هم به دختر اولیه میگفت: اگه بدویی من قول میدم
بشینم شما منو بکشین روزمین..
اولیه: نه خانم لیزه..
خانم: پس من ازنمرت کم میکنم...
ازبچه ها اصرار که بدو تاما خانومو بکشیم دیگه!! ازاون
انکار...
خلاصه..خانم رضایی هم که ماها جرات نمیکنیم بریم
سمتشون،گلوله برف درست کردن وآروم اومدن سمت خانم جمکرانی ویه دفعه زدن!!
اصل جریان اینجاس...
منم رفتم پیش خانم جمکرانی گفتم:خانم؛ خانم موسوی
نیستن؟؟
جمکرانی:نه.نیستن.برای چی؟؟
من: میخواستم باهاشون برف بازی کنم...
J
جمکرانی:پس میخواستی عقده هاتو سرشون خالی کنی..!
من: :(
اینم یه شعر :
به تو باختم و تو این بازی رو بردی، تبریک
زیر و رو شدم به روتم نیاوردی، تبریک
بودن و نبودنم برای تو فرقی نداشت
واسه مرگ عاشقت غصه نخوردی، تبریک
مبارک دلت باشه این همه بی احساسیات
حق داری دیگه نشناسی منو با اون قلب سیات
حق داری گریه هامو ببینی و بخندی
آزادی تا به هر کی دوس داری دل ببندی
روز من تاریک شد، تبریک
شب به من نزدیک شد، تبریک
جاده عاشقی ما، مثل مو باریک شد، تبریک
مبارک دلت باشه این همه بی احساسیات
حق داری دیگه نشناسی منو با این قلب سیات
حق داری گریه هامو ببینی و بخندی
آزادی تا به هر کی دوس داری دل ببندی
** داره برف میاد... من یه خونه گرم دارم که باعشق اعضای خانواده گرم ترشده...
خدایاشکرت....
** دلم بد جور هوای پدربزرگم وعمو مجیدم وآبجی ستایشموکرده....
هرکسی این متن رومی خونه لطفا،خواهشا،برای شادی روح این عزیزان یه فاتحه بفرسته..
== متچکرم ازهمراهیتون..........
نظرات شما عزیزان: