خیلی وقته میخوام بیام و از اتفاقاتی که این مدت افتاده بگم.بگم تا بعدها یادم بمونه که روزهایی بودن که آرزو داشتم سریعتر بگذرن و برسم به روزهایی که توش پره از آرامش
راستش هنوز هم اون روزها تمام نشده و حتی شاید تحملشون سختترز شده ولی به قول لیلین جان باید یادم باشد که سالم هستم و یادم باشد که پدر و مادری دارم سالم و ...
یادآوری این چیزهاست که این روزها این پوچی و نا امیدی رو ازم دور کرده و منو امیدوار کرده به روزهای در راه حتی اگر سخت باشن باید به خاطر همین نعمتهای اطرافم شاکر باشم
بالاخره مهاجرت کردم از شهرم و رفتم یه جای بزرگتر که شاید با تغییر مکان اوضاع بهتر شه.خوب خدا رو شکر کار هم پیدا کردم همون کاری که دوست داشتم ولی ...
اره باز هم ولی بدونه هیچ حقوق و حتی بیمه ای.نمیدونم شاید دیوانگیه که دور شی از خانوادت برای کاری که نه حقوقی داره و نه بیمه ای ولی انگار باید میرفتم و کمی محیط کار رو تجربه میکردم.
قرار بود دبیر بمونم ولی متاسفانه نشد که بمونم شاید قسمت نبود نمیدونم.خواستم که همه انرژیمو بزارم و هر اونچه بلدم در اختیار شاگردانم بگذارم ولی انگار توی این مملکت نباید دلسوزانه کار کنی
دیگه شاگردا مثل اون روزای خودم نیستن که جویای علم باشن.الان فقط جویای نمره هستن و پاس شدن.خلاصه که به گفته این جماعت من سطح بالا درس دادهام
حالا چرا سطح بالا چون معنی تمامی لغات انگلیسی توی درس رو براشون کاملا باز کردم که یه وقت دچار ابهام نشوند و این یعنی سطح بالا درس دادن و خوب درس دادن چه بوده از نظر این جماعت که:فقط سوال بگویم و انها بنویسند همراه با جواب و بعد همینها را در امتحان بخواهمو و آنها درس را پاس کنند
آخه نه این مگه درس خوندنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خلاصه گفتم به جهنم برید همینجوری درس بخونید به شماها دلسوزی نیامده.این شد که تصمیم به مهاجرت گرفتم یه جای بزرگتر.و مشغول یه کار تحقیقاتی شدم
اولش که خوب پیش رفت و قرار هم بود که ماهانه حقوقی دریافت کنم ولی کم کم که جلو رفتیم و داده ها رو هم دادیم و البته بعد از یک بار حقوق دادن با منت فرمودن که اگر کار پیش رفت باهاتون حساب میکنیم.
آخه این چه مملکتیه که یه فرد تحصیل کرده فوق لیسانسش باید با هزار منت و به خاطر انکه بقیه فک نکنن که هنوز بیکاره تن بده به همین کار که پیش خودش بگه عیب نداره از بیکاری بهتره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه ازمون دادم واسه استخدامی.که از بین داوطلبای دو تا رشته فقط یه نفر رو میخوان.آخه این چه وضعیه خوب بگن هیچکی رو نمیخوایم دیگه.باز هم امید بخدا.شاید اینبار معجزه واسم پیش بیاد و اون یه نفر من باشم.
خواهرم که دایم میگه بابا یه چه دل خجسته ای داری تو.اون یه نفر از قبل تعیین شده اینا فرمالیته هست.
نمیدونم خدایا روزیمیرسه که بیام اینجا و از سرزو سامون گرفتنم بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
روزی میرسه که از بیوفایی آدمها رها شمو از وفاداری بگم؟
میدونم که میرسه.چون هر بار که قران رو به این نیت باز میکنم دایم جملات خوبی میاد
پس منتپر اون روز هستم که اون بهترینی که هر بار توی قرآنت بهم وعده میدی نصیبم بشه.نصیبم بشه تا به همه اونایی که میگن جادوت کردن و واست بستن و از این حرفا بگم حتی اگر این کارو کرده باشن هم قدرتشون از خدای مهربونم خیلی خیلی کمتره و من سپردم به خود خود خدا که همراهم باشه
امید به تو ای خدای خوبم
نظرات شما عزیزان: