گوشی طرح آیفون 6 پلاس اندروید 4G

گوشی طرح آیفون 6 پلاس اندروید 4G

تشخیص این کپی بودن بسیار سخت است!!!

گوشی موبایل طرح  آیفون6plus  با سیستم عامل اندروید و مجهز به تکنولوژی 3G , 4G

با صفحه نمایش 5.5 اینچی همانند نمونه اصلی

http://hamkaran.net/upload/uc_2485.jpg

تنها گوشی طرح آیفون دارای سنسور اثر انگشت همانند نمونه اصلی

با صفحــــه لمسـی و تـــاچ بســـیار قـــوی حرارتی و کیفیت بدنه عالی

دارای دو دوربین جلــو و عــقـــب با کیفیت8 مگاپیکسل واقعی و قابلیت فوکوس اتوماتیک

بــــــا تنــهــــا یــــک پنجــــــم هزینـــــــه صـــاحــــب آیفــــون  6PLUS شویــــــد

در پشـت گــوشـــی عــلامت اپـــل و کالیفرنیــــا درج شــده است

دارای شارژر , هدفون, و کابل یوس ابی و بسته بندی شیک به همراه کاتالوگ

قابلیت نصب کلیه بازی ها و نرم افزار های اندروید و اجرای فیلم ها با کیفیت HD و فول HD

کلیه این گوشی ها قبل از ارسال به طور کامل تست شده و سپس ارسال میگردد همچنین 1 ماه گارانتی تست و تعویض برای این گوشی توسط فروشگاه تضمین میگردد.

قیمت : 4,970,000 ریال

توضیحات بیشتر ...



لیلی و مجنون

لیلی گفت:  موهایم مشکی ست، مثل شب، حلقه حلقه و مواج،
             دلت توی حلقه های موی من است.
             نمی خواهی دلت را آزاد کنی؟
             نمی خواهی موج گیسوی لیلی را ببینی؟
 
مجنون دست کشید به شاخه های آشفته بید و گفت:
             نه نمی خواهم، گیسوی مواج لیلی را نمی خواهم.
             دلم را هم.

لیلی گفت:  چشمهایم جام شیشه ای عسل است، شیرین،
             نمی خواهی عکست را توی جام عسل ببینی؟
             نمیخواهی شیرینی لیلی را؟

مجنون چشمهایش را بست و گفت:
             هزار سال است عکسم ته جام شوکران است، تلخ.
              تلخی مجنون را تاب می آوری؟

لیلی گفت:  لبخندم خرمای رسیده نخلستان است.
             خرما طعم تنهایی ات را عوض می کند.
             نمی خواهی خرما بچینی؟

مجنون خاری در دهانش گذاشت و گفت:
             من خار را دوست تر دارم.

لیلی گفت:  دستهایم پل است.
             پلی که مرا به تو می رساند.
             بیا و از این پل بگذر.

مجنون گفت:  اما من از این پل گذشته ام.
             آنکه می پرد دیگر به پل نیازی ندارد.

لیلی گفت:   قلبم اسب سرکش عربی ست.
             بی سوار و بی افسار.
             عنانش را خدا بریده، این اسب را با خودت می بری؟

مجنون هیچ نگفت.
لیلی که نگاه کرد، مجنون دیگر نبود؛ تنها شیهه اسبی بود و رد پایی بر شن.
لیلی دست بر سینه اش گذاشت، صدای تاختن می آمد.....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ 16 تير 1394برچسب:, ] [ 19:4 ] [ رحیمی ]
[ ]