انسان شناسی
اولین قدم برای شناخت هر چیز باید کمی از ماهیت اون بدونیم فرقی نمیکنه جسم باشه یا جان دار باشه باید ماهیت اون رو بشناسیم حالا ماهیت یعنی چی که خودش تفسیر فراوانی داره فقط یه کوتاه بگم اینه که ماهیت وجود هر چیز که وجود داره مثلا پی بردن به عمق هر چیزی رو میتوان گفت که به ماهیت اون چیز پی بردی اما همه اینها که دارم میگم یه جورایی سطحیه و ماهیت خیلی فرا تر از این حرف هاست ؟ که اگر کسی بتونه به این قدرت و نیرو دست پیدا کنه قادر به انجام هر کاری هست ساده ترینش پروازه و از بُِِعد زمان و مکان گذشتنه و بعد از اون وارد مرحله دوم مدیتیشن میشویم که ناگفته نماند که مدیتیشن و ماهیت شناسی با هم ترکیب هستن وباید با هم اجرا شود و هر کدام به تنهایی کارایی لازم را ندارد مدیتیشن اول باید خواستار کاری که میخواهی انجام دهی باشی و به ان اعتقاد داشته باشی و این را هم بدانی که ساده نیست وپشت کار فراوانی میخواد که لازمه آن اول علاقه دوم صبر سوم اعتقاد و در اخر عمل کردن و صداقت داشتن وبه اجرا در اوردن تمام کارهایی که باید انجام شود
قدم اول : ما باید بکوشیم که خودمان را از هر گونه الودگی جسمی و روحی پاک کنیم و اجرای این کار در اول بسیار سخت است اما در چند روز اول همه چیز تعغیر پیدا میکند به طوری که کاملا میتوانیم ان را حس کنیم و با تکرار به صورت عادت در می اید که زندگی را برای ما لذت بخش میکند
قدم دوم : ایمان . ما انسانها میدانیم که بر پایه ایمان قادر به انجام هر کاری هستیم و کسی که ایمان داشته باشه هرگز نه تسلیم میشه نه از کاری که میخواهد انجام دهد دست میکشه و یقین دارد که همیشه یک نیرویی عظیم به او کمک میکند و او را قادر به انجام هر کاری میکند
قدم سوم : تصمیم گیری . و اشنایی به کاری که میخواهد انجام دهد و اگر کاری که میخواهد انجام دهد در راستای اعمال نیک است ویا نفس که بر میگردد به قدم اول که اگر درست کار شود دیگر نباید نگران ان باشیم وهمیشه تصمیمی میگیریم که در ان الودگی وجود نداشته باشد
قدم چهارم : خود شناسی . دنیا بر پایه یک ریتم مشخص بنا شده است من هستم ما هستیم ولی من را خدا افریده که زندگی کنم ودیگران را افریده است فقط برای اینکه من زندگی کنم و تمام دنیا فقط برای من زندگی میکنن وان چیز که من میبینم وحس میکنم هست ودیگر چیزهایی که هست برای من نیست و وقتی من نباشم دیگر هیچ چیز نیست من تو دنیا نباشم دیگر دنیا برای من نیست پس تمام دنیا فقط برای من است
مثلا همسرم به دنیا امد زندگی میکنه مریض میشود خوب میشود درس میخواند رفتارهای گوناگون با اون میشود که باۀس میشود اون اینجوری زندگی کند و رفتاری را داشته باشد که من دوست دارم همسرم داشته باشد خب تمام اتفاقات که برای او افتاده واو الان اینی هست که من دوست دارم پس تمام اینها نشانه اینه که همسرم را خدا برای من افریده است و برای من زندگی میکند و پدر و مادرش ودوستاش ودکترش وتمام کسان وچیزهایی که او با انها در ارتبات بوده و هست ! حالا نه همسر بلکه تمام کسانی که من با انها در ارتباتم از صبح که از در خانه میرویم بیرون چشممان به هر کس که بیفتد برای ما انجاست وبرای هر کس وهر چیز یک رابطه منطقی وجود دارد نمونش دکتر چند سال درس خوانده وچقدر داستان داشته که در زمان خواص و مکان خواص دانش خواص جایی باشه که بتواند من را مداوا کند وپی میبریم که هیچ چیز در دنیا بیخودی نیست
قدم پنج : نا امید نشویم خیلی لذت داره وقتی ادم میفهمه چقدر مهمه ولی در هر صورت سوال پیش میاد که اگر همه چیز برای منه چرا از من پیروی نمیکنه چرا هر چیز که من میخوام اتفاق نمی افته ؟ که بایداصلا اینطوری نیست و ما قادر به انجام هر کاری هستیم اما خودمون خودمون رو محدود میکنیم چرا که بخش عمده ای از جهان هستی تحت اختیار ما نیست و گردونه دست کس دیگری است اگر میبینید که به چیزی که میخواهید نرسیدید مثلا من دختر همسایه را دوست دارم هر کاری کردم بهش نرسیدم چرا ؟ جوابش خیلی ساده هست چون برای تو نبوده و نیست و وقتی چهار تا قدم را کار کنی درست متوجه میشوی که تو همان جایی هستی که باید باشی و ما هر کدام سر جایگاه خودمان هستیم من برای شما شما برای دیگری ودیگری به دیگری وووووو.... ما اگر کسی را از دست میدیم نباید ناراحتی شدید داشته باشیم که باید رفت ورفتن از دنیا ویا از زندگی همدیگر فقط نشانگر این است که من هستم و باید باشم وزندگی میکنم ومهم خودم هستم که احساس دارم لمس میکنم میبینم من پام بشکنه هر کس بگه درک میکنم دروغ میگه چون من درد میکشم و اون چطور درد منو درک میکنه وقتی سالم جلوی من ایستاده پس فقط خودم مهمم زندگی کنم و بذارم دیگران زندگی کنن
قدم شش : ما میخواهیم یک زندگی جدیدی را اغاز کنیم که متفاوت باشه ومیخواهیم به قدرت درونی خودمان پی ببریم واز ان استفاده کنیم یعنی چی ؟
انسان دارای قدرتی است که انکار کردنی نیست وهم شنیدیم وهم دیدیم که انسان هر کاری که بخواهد میتواند انجام دهد و معجزات را انسان انجام میدهد که از توان مردم وقتی به دور باشد نامش میشود معجزه یعنی کاری غیر ممکن ولی ما میدانیم که میتوانیم قدرت درونی خودمان را انقدر بالا ببریم که کارهایی که انجام میدهیم نامش در عوام مردم میشود معجزه . ! که برای این کار اول باید از قدم یک شروع کنیم تا پنج و ان را لمس کنیم درک کنیم بفهمیم ووارد درون خودمان کنیم حسش کنیم از هر قدم اگر بخواهی رد بشی متوقف میشوی تا کامل شوی بعد قدم بعدی وبعدی ...... تا اینکه بفهمی چی میخوایی چون دیگر مثل قبل فکر نمیکنی ودیدت عوض شده و کلی سوال داری و دنیا دیگر اون دنیایی نیست که از قبل میدیدی طرز فکرت عوض شده وخواسته هات فرق کرده حالا باید مشاوره کنی سوال کنی وافکارت را در میان بگذاری تا بتوانی به انچه که باید برسی برای امروز فکر میکنم بس باشه و تا بعد که دوباره با هم صحبت میکنیم کسانی که میخوان تماس داشته باشن ایمیل بزنن ویا پیام بذارن
نظرات شما عزیزان:
